سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدرسه راهنمایی شهید کاظمی جوجیل school
دانش میراثى است گزین و آداب ، زیورهاى نوین جان و تن و اندیشه آینه روشن . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   شهید کاظمی  

شنبه 87 خرداد 18  6:19 صبح

فاطمه را در همان جبه اى که به تن داشت غسل دادم . به خدا قسم که او پاک و پاکیزه و در نهایت طهارت بود. پس از انجام غسل ، پیکر او را با باقى مانده حنوط پدرش (که از بهشت آورده بودند) حنوط کردم و در کفن پیچیدم و پیش از آنکه بندهاى کفن را گره بزنم صدا زدم : اى ام کلثوم ، زینب ، سکینه ، فضه ، حسن ، حسین همه بیایید و آخرین بار مادرتان را ببینید؛ بیایید و از وى توشه برگیرید که دیدار به قیامت است .
حسن و حسین جلو آمدند و خود را بر سینه مادرشان انداختند (آن دو مى گریستند و ناله مى کردند) و مى گفتند: واحسرتا از دورى جدمان محمد و واحسرتا از جدایى مادرمان فاطمه ، اى مادر حسن ، اى مادر حسین ، سلام ما را به جدمان برسان و به او بگو که پس از وى ما یتیم و بى سرپرست گشتیم .
خدا را گواه مى گیرم ، دیدم فاطمه ناله اى کرد و دستهاى خود را گشود و بچه ها را در آغوش فشرد و آنان را لحظاتی همچنان بر سینه داشت در این حال صدایى از آسمان به گوشم رسید که گفت : اى ابوالحسن ! بچه ها را از آغوش مادرشان برگیر، به خدا سوگند، این کودکان فرشتگان آسمانها را به گر یه نشاندند. خدا و رسول او در انتظار فاطمه اند.
بچه ها را از آغوش مادرشان گرفتم و بندهاى کفن را بستم ....


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
چهارشنبه 103 آذر 7
امروز:   79 بازدید
دیروز:   46  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
لوگوی خودم
مدرسه راهنمایی شهید کاظمی جوجیل                           school
اوقات شرعی
لینک دوستان
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com